علت قیام امام حسین (ع)
.
اطلاعات کاربری
درباره ما
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
دیگر موارد
آمار وب سایت

به امام حسین (ع) می گفتند : شما در مدینه و مکه محترمید و در یمن ، آن همه شیعه هست . به گوشه ای بروید که با یزید کاری نداشته باشید ، یزید هم با شما کاری نداشته باشد ! این همه مرید ، این همه شیعیان ؛ زندگی کنید ، عبادت و تبلیغ کنید، چرا قیام کردید ؟ قضیه چیست ؟

دوست دارند چنین بگویند که حضرت خواست حکومت فاسد یزید را کنار بزند و خود ، یک حکومت تشکیل دهد . این هدف قیام اباعبدالله (ع) بود . این حرف ، نیمه درست است ؛ نمی گویم غلط است . اگر مقصود از این حرف این است که آن بزرگوار برای تشکیل حکومت قیام کرد ؛ به این نحو که اگر ببیند نمی شود به نتیجه برسد بگوید نشد دیگر ، برگردیم ؛ این غلط است .

بله ؛ کسی که به قصد حکومت ، حرکت می کند ، تا آن جا پیش می رود که ببیند این کار ، شدنی است . تا دید احتمال شدن این کار ، یا احتمال عقلایی وجود ندارد ، وظیفه اش این است که برگردد. اگر هدف ، تشکیل حکومت است ، تا آنجا جایز است انسان برود که بشود رفت . آنجا که نشود رفت ، باید برگشت .

در نقطه ی مقابل ، کفته می شود : نه آقا ، حکومت چیست؛ حضرت می دانست که نمی تواند حکومت تشکیل دهد؛ بلکه اصلا آمد تا کشته و شهید شود ! این حرف هم مدتی بر سر زبان ها خیلی شایع بود ! بعضی با تعبیرات زیبای شاعرانه ای هم این را بیان می کردند . این حرف که اصلا حضرت ، قیام کرد برای این که شهید شود ، حرف جدیدی نبوده است . گفت : چون با ماندن نمی شود کاری کرد ، پس برویم با شهید شدن ، کاری بکنیم !

این حرف را هم ، ما در اسناد و مدارک اسلامی نداریم که برو خودت را به کام کشته شدن بینداز. ما چنین چیزی نداریم . شهادتی را که ما در شرع مقدس می شناسیم و در روایات و آیات قرآن از آن نشان می بینیم ، معنایش این است که انسان به دنبال هدف مقدسی که واجب یا راجع است ، برود و در آن راه ، تن به کشتن هم بدهد . این ، آن شهادت صحیح اسلامی است . اما این که آدم ، اصلا راه بیفتد برای این که  «من بروم کشته شوم» یا یک تعبیر شاعرانه ی چنینی که «خون من پای ظالم را بلغزاند و او را به زمین بزند» ؛ این ها آن چیزی نیست که مربوط بدان حادثه ی به آن عظمت است . در این هم بخشی از حقیقت هست ؛ اما هدف حضرت ، این نیست . پس ، نه می توانیم بگوییم که حضرت قیام کرد برای تشکیل حکومت و هدفش تشکیل حکومت بود ، و نه می توانیم بگوییم که حضرت برای شهید شدن قیام کرد .

کسانی که گفته اند «هدف ، حکومت بود» ، یا «هدف ، شهادت بود» ، میان هدف و نتیجه ، خلط کرده اند . هدف ، این ها نبود . امام حسین(ع) ، هدف دیگری داشت ؛ منتها رسیدن به آن هدف دیگر ، حرکتی را می طلبید که این حرکت ، یکی از دو نتیجه را داشت : «حکومت» یا «شهادت». البته حضرت برای هر دو هم آمادگی داشت . هم مقدمات حکومت را آماده کرد و می کرد ؛ هم مقدمات شهادت را آماده کرد و می کرد . هر کدام هم می شد ، درست بود و ایرادی نداشت ؛ اما هیچ کدام هدف نبود ، بلکه دو نتیجه بود . هدف ، چیز دیگری است .

هدف چیست ؟ اگر بخواهیم هدف امام حسین (ع) را بیان کنیم ، باید این طور بگوییم که هدف آن بزرگوار عبادت بود از انجام یک واجب عظیم از واجبات دین که آن واجب عظیم از واجبات دین که آن واجب عظیم را هیچ کس قبل از امام حسین (ع) انجام نداده بود . نه پیغمبر (ص) این واجب را انجام داده بود ، نه امیرالمومنین (ع)، نه امام حسن مجتبی (ع) .

واجبی بود که در بنای کلی نظام فکری و ارزشی و عملی اسلام ، جای مهمی دارد . امام حسین (ع) باید این واجب را عمل می کرد تا درسی برای همه ی تاریخ باشد . مثل این که پیغمبر (ص) حکومت تشکیل داد ؛ تشکیل حکومت درسی برای همه ی تاریخ اسلام شد و فقط حکمش را نیاورد . یا پیغمبر (ص) ، جهاد فی سبیل الله کرد و این درسی برای همه ی تاریخ مسلمین و تاریخ بشر تا ابد شد . این واجب هم باید به وسیله ی امام حسین (ع) انجام می گرفت تا درسی عملی برای مسلمانان و برای طول تاریخ باشد .

حالا چرا امام حسین (ع) این کار را بکند ؟ چون زمینه ی انجام این واجب ، در زمان امام حسین (ع) پیش آمد . اگر این زمینه در زمان امام حسین (ع) پیش نمی آمد و مثلا در زمان امام علی النقی (ع) پیش می آمد . همین کار را امام علی النقی (ع) می کرد و حادثه ی عظیم و ذبح عظیم تاریخ اسلام ، امام علی النقی(ع) می شد . اگر در زمان امام حسن مجتبی(ع) یا در زمان امام صادق(ع) هم پیش می آمد ، آن بزرگواران عمل می کردند . در زمان قبل از  امام حسین(ع) پیش نیامد؛ بعد از امام حسین(ع) هم در تمام طول حضور ائمه علیهم السلام تا دوران غیبت ، پیش نیامد !

پس هدف ، عبارت شد از انجام این واجب . آن وقت به طور طبیعی انجام این واجب ، به یکی از دو نتیجه می رسد : یا نتیجه اش این است که به قدرت و حکومت می رسد ؛ اهلا و سهلا ، امام حسین(ع) حاضر بود . اگر حضرت به قدرت هم می رسید ، قدرت را محکم می گرفت و جامعه را مثل زمان پیغمبر(ص) و امیرالمومنین(ع) اداره می کرد . یک وقت هم انجام این واجب ، به حکومت نمی رسد ، به شهادت می رسد . برای آن هم امام حسین(ع) حاضر بود . خداوند امام حسین(ع) و دیگر ائمه ی بزرگوار را طوری آفریده بود که بتوانند بار سنگین آن چنان شهادتی را هم که برای این امر پیش می آمد ، تحمل کنند و تحمل هم کردند. البته داستان مصائب کربلا ، داستان عظیم دیگری است .

پیغمبر اکرم(ص) وقتی که می آید ، یک مجموعه ی احکام می آورد . این احکامی را که پیغمبر(ص) می آورد ، بعضی فردی است و برای این است که انسان خودش را اصلاح کند . بعضی اجتماعی است و برای این است که دنیای بشر را آباد و اداره کند و اجتماعات بشر را به پا بدارد. مجموعه ی احکامی است که به آن نظام اسلامی می گویند .

خوب ؛ اسلام بر قلب مقدس پیغمبر اکرم(ص) نازل شد ؛ نماز را آورد ، روزه، زکات ، انفاق ، حج ، احکام خانواده ، ارتباطات شخصی ، جهاد فی سبیل الله ، تشکیل حکومت ، اقتصاد اسلامی ، روابط حاکم و مردم و وظایف مردم در مقابل حکومت را آورد . اسلام ، همه ی این مجموعه را بر بشریت عرضه کرد ؛ همه را هم پیغمبر اکرم(ص) بیان فرمود . «ما من شیء یقربکم من الجنه و یبا عدکم من النار الا و قد نهیتکم عند و امر تکم به »؛ پیغمبر اکرم(ص) ، همه ی آن چیزهایی را که می تواند انسان و یک جامعه ی انسانی را به سعادت برساند ، بیان فرمود . نه فقط بیان ، بلکه آن ها را عمل و پیاده کرد . خوب؛ در زمان پیغمبر(ص) ، حکومت اسلامی و جامعه ی اسلامی تشکیل شد ، اقتصاد اسلامی پیاده شد ، جهاد اسلامی بر پا و زکات اسلامی گرفته شد ؛ یک کشور و یک نظام اسلامی شد . مهندس این نظام و راهبر این قطار در این خط ، نبی اکرم و آن کسی است که به جای او می نشیند . خط هم روشن و مشخص است . باید جامعه ی   اسلامی و فرد اسلامی از این خط ، بر روی این خط و در این جهت و از این راه حرکت کند ؛ که اگر چنین حرکتی هم انجام گیرد ، آن وقت انسان ها به کمال می رسند ؛ انسان ها صالح و فرشته گون می شوند ، ظلم در میان مردم از بین می رود ؛ بدی ، فساد ، اختلاف ، فقر و جهل از بین می رود . بشر به خوشبختی کامل می رسد و بنده ی کامل خدا می شود . اسلام این نظام را به وسیله ی نبی اکرم(ص) آورد و در جامعه ی آن روز بشر پیاده کرد . در کجا ؟ در گوشه ای که اسمش مدینه بود و بعد هم به مکه و چد شهر دیگر توسعه داد .

سوالی در اینجا باقی می ماند و آن این که : اگر این قطاری را که پیغمبر اکرم(ص) بر روی این خط به راه انداخته است ، دستی یا حادثه ای آمد و آن را از خط خارج کرد ، تکلیف چیست ؟ اگر جامعه ی اسلامی منحرف شد؛ اگر این انحراف به جایی رسید که خوف انحراف کل اسلام و معارف اسلام بود ، تکلیف چیست ؟

دو نوع انحراف داریم. یک وقت مردم فاسد می شوند ؛ خیلی وقت ها چنین چیزی پیش می آید اما احکام اسلامی از بین نمی رود ؛ لیکن یک وقت مردم که فاسد می شوند ، حکومتها هم فاسد می شوند ، علما و گویندگان دین هم فاسد می شوند ! از آدم های فاسد، اصلا دین صحیح صادر نمی شود . قرآن و حقایق را تحریف می کنند ؛ خوب ها را بد ، بدها را خوب ، منکر را معروف و معروف را منکر می کنند ! خطی را که اسلام مثلا بهاین سمت کشیده است ، صدوهشتاد درجه به سمت دیگر عوض می کنند ! اگر جامعه و نظام اسلامی به چنین چیزی دچار شد ، تکلیف چیست؟

البته پیغمبر(ص) فرموده بود که تکلیف چیست ؛ قرآن هم فرموده است : «من یر تد منکم عن دینه فسوف یاتی الله بقوم یحبهم و یحبونه» تا آخر و آّیات زیاد و روایات فراوان دیگر .

امام حسین(ع)، روایات پیغمبر(ص) را برای مردم خواند. اما آیا پیغمبر(ص) می توانست به این حکم الهی عمل کند؟ نه؛ چون این حکم الهی وقتی قابل عمل است که جامعه منحرف شده باشد . اگر جامعه ، منحرف شد، باید کاری کرد . خدا حکمی در این جا دارد . در جوامعی که انحراف به حدی پیش می آید که خطر انحراف اصل اسلام است. خدا تکلیفی دارد . خدا انسان را در هیچ قضیه ای بی تکلیف نمی گذارد. اما پیغمبر(ص) که نمی تواند به این تکلیف عمل کند . چرا نمی تواند؟ چون این تکلیف را آن وقتی می شود عمل کرد که جامعه ، منحرف شده باشد . جامعه در زمان پیغمبر(ص) و زمان امیرالمومنین (ع)، به آن شکل منحرف نشده است . در زمان امام حسن(ع) که معاویه در راس حکومت لست ، اگر چه خیلی از نشانه های آن انحراف ، پدید آمده است، اما هنوز به آن حدی نرسیده است که خوف تبدیل کلی اسلام وجود داشته باشد .

شاید بشود گفت در برهه ای از زمان، چنین وضعیتی هم پیش آمد ؛ اما در آن وقت ، فرصتی نبود که این کار انجام گیرد، موقعیت مناسبی نبود؛ این حکمی که جزو مجموعه ی احکام اسلامی است، اهمیتش از خود حکومت کمتر نیست؛ چون حکومت، یعنی اداره ی جامعه . اگر جامعه بتدریج از خط، خارج و خراب و فاسد شد و حکم خدا تبدیل شد؛ اگر ما آن حکم تغییر وضع و تجدید حیات یا به تعبیر امروز انقلاب ، اگر آن حکم انقلاب را نداشته باشیم، این حکومت به چه دردی می خورد؟

پس اهمیت آن حکمی که مربوط به برگرداندن جامعه ی منحرف به خط اصلی است، از اهمیت خود حکم حکومت کمتر نیست. شاید بشود گفت که اهمیتش از جهاد با کفار بیشتر است. شاید بشود گفت اهمیتش از امر به معروف و نهی از منکر معمولی در یک جامعه ی اسلامی بیشتر است. حتی شاید بشود گفت اهمیت این حکم از عبادات بزرگ الهی و از حج بیشتر است . چرا؟ به خاطر این که در حقیقت این حکم ، تضمین کننده ی زنده شدن اسلام است؛ بعد از آنکه مشرف به مردن است، یا مرده و از بین رفته است .

خوب؛ چه کسی باید این حکم را انجام دهد؟ چه کسی باید این تکلیف را به جا بیاورد؟ یکی از جانشینان پیغمبر(ص) ، وقتی در زمانی واقع شود که آن انحراف ، به وجود آمده است. البته به شرط این که موقعیت مناسب باشد؛ چون خدای متعال، به چیزی که فایده ندارد تکلیف نکرده است. اگر موقعیت مناسب نباشد، هر کاری بکنند، فایده ای ندارد و اثر نمی بخشد. باید موقعیت مناسب باشد.

البته موقعیت مناسب بودن هم معنای دیگری دارد؛ نه این که بگوییم چون خطر دارد، پس موقعیت مناسب نیست؛ مراد این نیست. باید موقعیت مناسب باشد؛ یعنی انسان بداند این کار را که کرد، نتیجه ای بر آن مترتب می شود، یعنی ابلاغ پیام به مردم خواهد شد، مردم خواهند فهمید و در اشتباه نخواهند ماند . این ، آن تکلیفی است که باید یک نفر انجام می داد.

در زمان امام حسین(ع)، هم آن انحراف به وجود آمده، هم آن فرصت پیدا شده است . پس امام حسین(ع)باید قیام کند؛ زیرا انحراف پیدا شده است . برای این که بعد از معاویه کسی به حکومت رسیده است که حتی ظواهر اسلام را هم رعایت نمی کند! شرب خمر و کارهای خلاف می کند. تعرضات و فسادهای جنسی را واضح انجام می دهد . علیه قرآن حرف می زند. علنا شعر برخلاف قرآن و بر رد دین می گوید و علنا مخالف با اسلام است! منتها چون اسمش رییس مسلمان­­ها ست، نمی­خواهد اسم اسلام را براندازد. او عامل به اسلام، علاقمند و دلسوز به اسلام نیست؛ بلکه با عمل خود، مثل چشمه­ای که از آن مرتب آب گندیده تراوش می کندو بیرون می­ریزد و همه­ی دامنه را پر می­کند، از وجود او آب گندیده می­ریزد و همه­ی جامعه­ی اسلامی را پر خواهد کرد! حاکم فاسد، این گونه است دیگر؛ چون حاکم، در راس قله است و آنچه از او تراوش کند، در همان جا نمی­ماند و می­ریزد و همه­ی قله را فرا می گیرد!

مردم عادی، هر کدام جای خودشان را دارند. البته هر کس که بالاتر است؛ هر کس که موقعیت بالاتری در جامعه دارد، فساد و ضررش بیشتر است. فساد آدم های عادی، ممکن است برای خودشان، یا برای عده­ای دور وبرشان باشد؛اما آن کسی که در راس قرار گرفته است، اگر فاسد شد، فساد او می­ریزد و همه­ی فضا را پر می­کند؛ هم چنان که اگر صالح شد، صلاح او می­ریزد و همه­ی دامنه را فرا می گیرد .

چنین کسی با آن فساد، بعد از معاویه، خلیفه­ی مسلمین شده است! خلیفه­ی پیغمبر! از این انحراف بالاتر؟!زمینه هم آماده است،یعنی چه؟ یعنی خطر نیست؟ چرا؛ خطر که هست. مگر ممکن است کسی که در راس قدرت است. در مقابل انسان های معارض، برای آن­ها خطر نیافریند؟ جنگ است دیگر. شما می­خواهی او را تخت قدرت پایین بکشی و او بنشیند تماشا کند! بدیهی است که او هم به شما ضربه می زند. پس خطر هست.

اینکه می­گوییم موقعیت مناسب است،یعنی فضای جامعه­ی اسلامی، طوری است. که ممکن است پیام امام حسین(ع) به گوش انسان­ها در همان زمان و در طول تاریخ برسد. اگر در زمان معاویه، امام حسین(ع) می­خواست قیام کند، پیام او دفن می­شد. این به خاطر وضع حکومت در زمان معاویه است. سیاست­ها به گونه­ای بود که مردم نمی­توانستند حقانیت سخن حق را بشنوند. لذا همین بزرگوار، ده سال در زمان خلافت معاویه، امام بود. ولی چیزی نگفت؛ کاری،اقدامی وقیامی نکرد؛ چون موقعیت آنجا مناسب نبود.

قبلش هم امام حسن(ع) بود. ایشان هم قیام نکرد؛چون موقعیت مناسب نبود. نه اینکه امام حسین(ع) و امام حسن(ع)،اهل این کار نبودند. امام حسن و امام حسین و امام سجاد علیهم­السلام، فرقی ندارند. البته

 

 

 

 نوشته از چاپ و نشر پدیدار




:: برچسب‌ها: علت" قیام" امام" حسین (ع) "نوشته" چاپ"نشر" پدیدار" ,
:: بازدید از این مطلب : 3006
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : میثم خسروی
ت : پنج شنبه 17 تير 1395
.
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








موضوعات
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
چت باکس
تبادل لینک هوشمند
پشتیبانی